یه خوابی دیدم که من تکان داد توی خوابم یه معلم به من گفت ما ادم ها وقتی می خواهیم کار خوب انجام بدیم ان قدر اهسته انجا م می دهیم که راه بازگشت برایش می گذاریم ام وقتی می خواهیم کار اشباه انجام بدیم انقدر سریع انجام می دهیم که راه بازگشتی برای جبرانش نمی گذاریم

حق دادنی است گرفتنی نیست
باور نداری
حقت را بگیر
ببین چند نفر
مجازاتت می کنند

پدر روزنامه میخواند
اما پسر کوچکش مزاحمش میشد
پدر صفحه ای از روزنامه باعکس نقشه جهان قطعه قطعه کرد،به پسر داد و گفت:ببینم میتوانی جهان را دقیقا همان طور که هست بچینی؟
میدانست پسرش تمام روز گرفتار اینکار است
اما یک ربع بعد پسر با نقشه کامل برگشت
پدر پرسید:جغرافی بلدی؟چگونه این نقشه را چیدی؟
پسر گفت:نه.پشت این صفحه عکس یک آدم بود.وقتی آن آدم را دوباره ساختم،دنیا را هم ساختم

جالب است ..................................
دنیای امروز ما دنیای ارتباط آدمهاباآدمهانیست
دنیای ارتباط نقابهابا نقابهاست
آدمها کمترفرصت میکنند چهره ی حقیقی همدیگر راببینند...........

دردنادانى بسياربزرگ استولى همنشين نادان بودن از آن هم بزرگ تراست...

حسادت دستو پاتونو مثل زنجیر میبنده
یادتون باشه به قول 1 بزرگی هرکس قهرمان راهیه که خودش میره
پس الکی خودتو تو راه موفقیت دیگران نبین و واسه خورت تلاش کن

درتمام دوران زندگی همواره از این نکته در عذاب بوده ام که چرا نتوانستم مانند دیگران نقاشی کنم!هِنری ماتیس

هنر غبار زندگی روزانه رااز روح می زداید!

"فهمیده" می فهمید چی قراره بشه شاید زیر تانک نمیرفت....

بي كمالي هاي انسان از سخن پيدا شود / پسته ي بي مغز چون لب وا كند رسوا شود

آنان که فانوسشان را
بر پشت می برند،
سایه هاشان پیش پایشان می افتد!

تنها یک نفر را میشناسم که معقول و سنجیده با من رفتار میکند..او خیاط من است هر بار که مرا میبیند از نو اندازه گیری مکندوبه سابقم قضاوت نمیکند

یاد گرفتم کــــــــــه:
1.با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه ی خویش خوشبخت زندگی کند.
2.با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.
3.از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
4.تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم...!!!
لایک= ... و دیگر هیچ ...

اگه چتر بالا سرت وایساده واسه این نیست که تو بالا سرت نگهش داشتی واسه اینه که خیس شدن واسش مثل خشک موندن واسه تو وگرنه هیچوقت باز نمی شد چتر میدونه که:
باید بـــــــــارانی بود تا پای در بـــــــــــاران نهاد
هویج

تو آن سوی دنیا هستی و من این سوی دنیا ... بدون مقدمه میگویم فکرش را بکن ...
اگر تو اینجا بدنیا آمده بودی و من آنجا ... آن وقت تو این سو بودی و من آن سوی دنیا ...
مرا غسل تعمید میکردند ... و در گوش تو اذان میگفتند
... ...
به تو قصه ی کربلا را میگفتند و به من مصایب مسیح را به تو از سُنی ها بد میگفتند و به من از پروتستانها ...
به تو میگفتند آن وری ها بی بند و بارند و به من میگفتند آن وری ها تروریست ...
و من و تو بی آنکه بخواهیم از یکدیگر بیزار میشدیم
می بینی دنیا را دیگران برای ما می سازدند‬